خونه، بالاخره حمید جوابمو داد
همیشه حمیدو بعنوان نزدیکترین رفیقم میشناسم. یه ماه بیشتره تقریبا جواب نمیده. دوتا شعر فرستادم. یکیشو خوند، یکیشو نه. آها اینجوری باشه دو ماه میشه. هیچ جوره جواب نمیداد. عروسی رضا هم نیومد. هیچکسی هم خبری ازش نداشت. من باز تو اون جمع بیشتر باهاش در ارتباط بودم، میگفتن حمید مرده؟ من میگفتم نمیدونم، احتمالاً دیگه! همین شوخیای مرسوم... یکی دو بار دیگه زنگ زدم و جواب نداد. آخرین پیامایی که داده بودم بهش، خیلی معذرت میخواست بابت اینکه جواب نمیده و دیر میده و اینا و منم بهش میگفتم بابت این چیزا عذر نخواه و من اصلا دوست ندارم ذره ای حس گناه و ناراحتی بهت دست بده، فرقی نمیکنه من زنگ بزنم یا تو. یه چیزای این مدلی خلاصه که هیچ جوره مقصر ندونه خودشو. بدم میاد از اونایی که یه بار زنگ میزنن طلب جد و آبادشونو ازت دارن. دوستی و رفاقت در نرمال ترین حالتش توقع بردار نیست بنظرم. حالا سعی میکنم با حمید فراتر از اینم برم... خلاصه که نمیخواستم اون آدم عوضی و طلبکاره باشم تو رفاقت. این مدتم که جواب نداد هی فکر و خیال کردم، از این چیزا... نهایتا هم گفتم شاید این دوستی یه طرفه باشه از این به بعد، به درک! من میمونم سر قرار :)
امروز ساعت زنگ زدنو عوض کردم، دم غروب زنگ زدم، و خب قط کرد. پیام داد دو ساعت دیگه زنگ میزنم. چند هفته پیش یه تصادف خیلی بد کردیم. حالم بهتره. الان که خب حالش بهتره برام جای امیدواریه واقعا. ولی خب یه مقدارم نگرانم تا زنگ بزنه. در هر صورت فکر کنم سرجاش باشه دوستی و رفاقتمون هنوز:) کاش زودتر زنگ بزنه...
-
چند روزه با فرهاد سرسنگین تر شدم. کاش اون روز محمد درباره حقوق اینا صحبت نمیکرد. باید برگردم به قبل اون روز. تصادفاً جواب تماساش اینا هم دیر میدم یا بعدا میبینمشون. پیامی هم که میخواد براش بفرستم رو باز دیر میفرستم. یجور ناجوری شده خلاصه. شلخته شدم! اوه!! قرار بود برم سلمونی-_-
برم باز میام
-
40 دقیقه بعد. حمید که فکر نکنم امشب زنگ بزنه. ایشالا خوب باشه.
-
میثاق زنگ زد بریم بیرون باز. بریم... خوبه! یه نیم ساعت یه ساعتی میریم دور میزنیم بعد تموم میشه این مرخصیمم دیگه. بعدشم باید برم دنبال مامان، لباس خواهر گرامو بگیریم و بیایم خونه. بعدش یه دوشی بگیرم که موها بره از سرم و بعدم یه کوکوی خفن بزنیم بر بدن و لالا! شب خوبی شد.
-
نمیدونم چرا وقتی سیبیل میذارم از قیافم خندم میگیره. وقتی آرایشگره گفت ببین خوب شده یا نه داشتم از خنده پاره میشدم... بد وضعیه...
-
خب ببسه دیگه. برم آماده شم
پست بیخودی شد کاش نمیذاشتم از اول