کارگاه، روز مهم
فردا آزمون محاسباته... بعد از یه چیزی در حدود 9 ماه درس خوندن، فردا باید برم نتیجه کارمو ببینم و حقیقتا بخوام منطقی و منصفانه بگم، امیدی ندارم. البته که من کلا آدمیام که امتحانها رو از تمرینا بهتر حل میکنم. مثلا تراز کنکورم از تراز همهی آزمون آزمایشیهام بهتر بود. یا حالا چیزای دیگه... یجورایی غریزهم تو امتحانا به کمکم میاد، وقتایی که داستان جدی میشه...
با این وجود حس میکنم نتونم نمره خوبی بگیرم ولی امیدوارم یه چیز نزدیک به قبولی باشه. داستان اینه که با وجود اینکه 9 ماه درس خوندم بازم درسم تموم نشد. (غرهای این بخشو قبلاً زدم، دیگه الان غر نمیخوام بزنم...) و خب همین موضوع منو ناامید کرد. بعلاوه شما حساب کن 17 اسفند آزمون بوده، من از روز اول اسفند همینجوری مریض بودم تا 12 اسفند. تازه دو سه روزه حالم اوکی شده. خب واقعا دوره مهمی بود و اگه تمرین بیشتر حل میکردم شاید خیلی شرایط عوض میشد. ولی خب نکردم دیگه...
-
بقیه آزمون
ماشین
کنسرت
حنا
خستگی و امیدواری
پور سینگ
موزیک پلیر
-
برای فردا کلی امید دارم چون میخوام برم خودمو محک بزنم و نتیجه درس خوندنم تو این 9 ماه رو ببینم. ولی مهمتر از اینا اینکه دارم به این فکر میکنم که بعد از امتحان انگار آزادترین آدم روی زمین میشم. چون دیگه درس نمیخونم و تا آزمون بعدی فقط روزی چندتا تست میزنم تا درسا دوره شه. خب این خیلی خوبه... میتونم بشینم کتاب بخونم. میتونم کارام رو بروز کنم. میتونم سازو جدیتر بگیرم و خب توی آزمون بعدی میتونم با امیدواری کامل برم واسه قبولی! چی از این بهتر!
-
دیشب علیرضا بالاخره یه ماشین اوکی کرد و حتی برداشت آورد خونه. به لطف دزدی سیستماتیک توی بخشهای مختلف مملکت، ماشینی که ثبتنام کرده بود رو انصراف داد و اینقدر پولش موند و دست دست کرد و اینا که دیگه رفت یه پراید خرید. از من شجاعتره، شکی نست... از اونجایی که بعد از اون جریانات دعوای پست قبل یه مدتی میشه با هم صحبت نکردیم و همچنین یه جریان خجالت آور دیگه که ای کاش رخ نمیداد، باهاش حرف نمیزنم. قطعا حرفایی زد که باید بابتشون معذرتخواهی کنه... ولی خب رسم برادری و بزرگتر بودن نیست که کمک نکنم. دیشب هر چی پول تو حسابم داشتم دادم به مامان و امروز از طرف خودش داد به علیرضا که بتونه ماشینه رو بگیره. حالا خیلی هم نبود ولی خب نقد همینو داشتم و اینجوری هم نبود که بگم کم بود. از قبل به مامان گفته بودم من اینقدر دارم، بگیر از طرف خودت جوری که نفهمه بده بهش و روی این پول حساب کرده بود واقعا. دیشب رفتم خودم بهش بدم، باز دیدم بهتره غرورش حفظ بشه. پیش خودم گفتم بذار فک کنه پوز منو به خاک زده... چه عیبی داره حالا.... آره خلاصه یه شیرینی ماشین باید به ما بده داداشمون.
-
هفته قبل که رفتم کلاس کمانچه گفتن هفته دیگه کنسله و استاد کنسرت داره تو شهر و یه گروهی بودن بیشتر از اساتید آموزشگاه. اولا که خوشحال شدم چون وقتم آزاد بود تا در خصوص امتحان، تنبل بازی در بیارم. و خب دلم میخواست برم کنسرت رو. سه چهار روز گشتم تو ذهنم، به یکی دو نفر گفتم، ولی بازم کسیو پیدا نکردم که باهاش برم کنسرت. هیچی دیگه یجور مظلومانه و بیمارگونه و علاقمند، زنگ زدم به خانوم منشی گفتم من کسیو پیدا نکردم همون یه دونه بلیط واسه من بذار کنار. و اینگونه شد که قرار شد برم تنهایی بشینم آهنگ گوش بدم. تازه نمیدونم هم که خوشم میاد یا نه!! ولی خب آهنگ سنتی دوست دارم دیگه...
-
حنا اسم کمانچهمه، گفته بودم دیگه... میخواستم بذارم حنانه، بعد دیدم خب این ساز آموزشیه هنوز و اگه برنامه درست پیش بره باید یه ساز حرفهای بگیرم. در نتیجه بهتره که حنانه رو نگه دارم برای اون ساز بعدی. بعد دیدم این رنگشم قهوهای پررنگه، یجورایی حنانه کال هم هست، پیش خودم گفتم اسمش باشه حنا! میگن روی سازت اسم بذاری، زودتر ارتباط میگیری باهاش... حالا همینجوری که زمان میگذره هی علاقهم بیشتر میشه و هی آهنگای جدید پیدا میکنم بصورت شنیداری و واسه خودم تمرین میکنم. نت خوانی و املام اینا خوب نیست که به استادم قول دادم بعد از آزمون خیلی زود حفظش کنم مث بلبل! حالا ایشالا که بتونم...
-
این چند روز خیلی کارای مختلف کردم، کارایی که چند ماه پیش اصلا بهش فکر هم نمیکردم و همهش بخاطر اینه که بتونم یه درآمد بهتری داشته باشم که بتونم هم خودم هم شریک زنگیم راحتتر زندگی کنیم. دغدغه مالی داشتن، با زندگی نکردن برابره! حالا بعدا درباره این جمله مینویسم...
هم خسته و تیکه پارهام هم امیدوار. به همکارام که تو همین مسیر با همیم و خسته میشن میگم ناامیدی گناه کبیره است. خسته میشین، درست ولی ناامیدی یعنی خدایی بالاسرم قبول ندارم و دستش رو روی شونهم حس نمیکنم. خودم که امیدم به خداست. میگن دیگه، از شما حرکت، از خدا برکت... الهی به امید تو
-
امروز در ادامه تنبلی و گشاد کردن روزهای طلایی قبل امتحان فیلم پور سینگ رو دیدم. Poor Things2023 ؛ یه فیلم خیلی عالی و بینظیر. البته بنظرم زبانش خیلی تند بود و اینهمه رک گویی و نمایش سرراست و رک و زننده لازم نبود، اما با این وجود حتی، کلی حرف داشت برای گفتن و چفت و بست داشت همه چیزش. خیلی خوب شد که این فیلمو دیدم و قطعا از ندیدنش پشیمون میشدم!
-
امروز صبح داشتم پیش خودم زمزمه میکردم... اگه مستی گناهه... به انگشت ملامت... شعره رو یادم نمیومد. نمیدونم هایده بود یا مهستی... اسم شعرم خب نه... کلا زیاد اینجوری میشه. آدم مثلا یه آهنگی یادش میاد که هی اسمشو زمزمه نمیکنه که. شعرش یادش میاد! خب روال عادیش اینجوریه که من میرم اینو سرچ میکنم تو گوگل، بعد آهنگه میاد واسه دانلود. بعد ده تا سایت باز میکنم تا یجا اسمش رو نوشته باشه، بعد از اونجایی که احتمالا از آهنگای مورد علاقهم هست میرم تو موزیکام دنبال اسمش میگردم تا پخش کنم... خیلی حوصله سر بر...
امروز داشتم فکر میکردم که یعنی یه موزیک پلیری نیست که یجوری یجایی از خودش متن آهنگ رو جا بده و آدم بتونه از طریق سرچ آفلاین توی برنامه (یا حتی آنلاین ولی تو موزیکایی که توی گوشی داره) آهنگ مورد نظرشو پیدا کنه؟ رفتم از کوپایلوت مایکروسافت پرسیدم، چند تا نرم افزار معرفی کرد ولی خب من یکی دوتا شو نصب کردم چیزی که مد نظرم باشه پیدا نکردم!
واقعا که... من اگه برنامه نویس بودم یا مثلا اندروید استدیویی چیژی بلد بودم میرفتم اینو میساختم...
----
الان که دارم اینو مینویسم هیجدهمه ومنتظرم در سالن رو باز کنن تا برم بشینم رو صندلیم واسه کنسرت...
تازه فهمیدم عجب غلطی کردم! پر آدمه اینجا و من کلا آدم تنها کاری بکنی نیستم! بههمین دلیل هم کلا کاری نمیکنم چون اغلب تنهام! الان اصلا استرس گرفتم قاطی اینهمه آدم و خانواده... چه کاری بود🤦
از امتحان دیروز هم بگم... بلحاظ مدیریت جلسه و اینا اوکی بودم. ولی خب عدم تمرین کافی باعث شده بود از همون اول با دید اینکه خب من که قبول نمیشم برم سر جلسه. هر چند تا یه ساعت اول سعی کردم مدیریت کنم داستانو، ولی خب بازم در نیومد دیگه. از یجایی دیدم نمیرسم واقعا... دیگه رفتم شروع کردم فقط اونایی که بلدمرو زدم تا ببینم درصد خطام چقدره... (آخ از خجالت خیس عرق شدم... در باز شد)(خب اومدم نشستم، دیگه طبق شناختی که از خودم دارم کمکم خونسرد میشم و اوکی میشه... حی میکنم به این ادکلنی که زدم حساسیت دارم و استرس میگیرم بعد زدنش!)
آره خلاصه امتحانمون رو اینحوری دادیم که از شصتتا سوال، بجای سی تا، هیجدهتا زدم. ولی خب خوشحال بودم. خیلی خوشحال. حس رهایی شدیدی داشتم و در عین حال امیدواری چون هم دیدم خب میتونم تست بزنم، هم حس میکردم با یه ماه تمرین حل کردن اوکی میشد داستان. خلاصه که رفت واسه سری بعد و اصلا هم از این بابت ناراحت نیستم. یکی از درسا رو باید بخونم چون نخونده بودم، و چند ماه تست تمرین کنم. خب میترکونم اینجوری باشه
امیدوارم که نتایج ازمون برخلاف پیش بینی خودتون خوب باشه.
من اگ برا کنسرت تو شرایط شما بودم
به خودم میگفتم اتفاقا چون ادم تنهایی تجربه کردن نیستم
میخوام که تنها تجربش کنم!!