۱۴۰۱۰۲۱۵ کارگاه
واقعا عجیبه که نوشتن میتونه اینقدر آدمو سبک کنه. خیلی میتونه!
به همین زودی(کمتر از یک هفته از اون روزی که شروع کردم به نوشتن) انقدر خالی شدم که هیچ حرفی براش گفتن ندارم! ولی خب از اون طرف حس میکنم ولش کنم باز حرفام میمونه رو هم هی تلمبار میشه باز خل و چل میشم. شایدم ویژگی خود حرف زدن باشه در کل، نمیدونم! تا وقتی شروع نکردی به حرف زدن کلی حرف داری ولی تا شروع میکنی میبینی نه بابا خبری هم نبود! الکی گندهش کرده بودی!
والا الان در حال حاضر صحبتی نیست. از روابطی که با ملت دارم سر در میارم و میفهمم چی داره بینمون میگذره!(که ویژگی خوبیه دیگه! خیلی اوقات اصلا متوجه نمیشم). بعد میدونم به چی باید امیدوار باشم و از چه چیایی باید ببرم و بیخیالشون بشم و اینا. در کل خیلی همه چی روشن و واضح شده تقریباً. کاش وقت داشتم میشستم شعر مینوشتم و اینا... دیروز یه شعر تقریبا تموم کردم. تهش راضی بودم شدیداً!
آهااا، یه حرفی یادم اومد برا گفتن!
کاملا معتقدم که شعر باید خودش بیاد. بعد از اون طرفم معتقدم یه حالتی شبیه به وحی داره. جزئیتر بگم: شهرو مثدود میبینم تو هوا. پخش شده تو کل دنیا... همه آدما میتونن دست دراز کنن یه تیکهشو بردارن و بگیرن بنویسن. ولی خب باید بتونی ببینیش. یعنی مهم دیدنشه. به چشم معمولی قابل دیدن نیست آخه. بعد این دودی که میگم توش شعر هم هست هر لحظه در حال تغییر و تحوله. الان یه مضامین و تصاویری تو هوای اطراف شناوره، دو دیقه بعد یه چیز دیگه. فقطم شعر نیست... داستانه، شعره، یه جمله سادست، ایده یه نقاشیه... کلا ایدهاست. یه لحظه عروجه، خلسه است... یه چیز عجیبی...
اینا رو گفتم بخاطر اون جمله تهش راضی بودم! میخواستم بگم آدم از خود راضیای نیستم، ولی شعری که مینویسم مال من نیست که اگه دوستش داشته باشم مث از خود راضی بودنو اینا باشه. یه چیزی کشف کردم انگار... و از کشفم راضیم. یه ماهیای گرفتم و از اون ماهیه راضیم... یه همچین چیزی!
حالا این شعره تموم شه و حرفم تموم شه باز برم پیدا کنم ببینم دیگه چه حرفی دارم و چی میتونم بگم. ولی خب در کل یه سختیای که این داستان داره اینه که تو باید حرف خودتو بزنی ولی در عین حال گردی از تو این دور و گرد و غبار یه ظرفی... چیزی پیدا کنی که حرفتو بذاری توش. هی میگردی میبینی نمیخوره... هی میگردی میبینی نمیخوره... خیلی کاره اگه بتونی کوتاه نیای از حرفات و بخاطر اینکه یه خطی که قشنگ نوشتی بیخیال حرفات نشی. این تله رو رد کنی حله. دیگه میشینی قشنگ حرفاتو تو شعرت میزنی و تموم میشه و میره. همین... خوابم میاد! کسی غلط املایی پیدا کرد و اذیت کننده بود بگه درستش کنم. برم یه چرتی بزنم بعد ببینم چیکار کنم بعدش