کارگاه
ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
روزی که کوه صبرم، بر باد رفته باشد
بقیش
1- 17:59
میدونم!
2- دلم داره میترکه! "علی میگفت" مث خارجیا تو دابل کوتیشن گذاشتمش! اینجانب بدون توجه به دستور زبان فارسی، گاهی آنچه بنظرش مهمتر است را در اول جمله میآورد! چند روز پیش به علیرضا گیر دادم تو نوشتن مقالهش! -اوسکول، این برا انگلیسیه، تو فارسی باید از اون ماسماسکای شیفت+م و شیفت+ن بذاری! + کسی از تو پرسید؟ به تو چه اصن! تقریبا بیشتر مکالمات من و تنها برادرم اینمدلیه! ولی از خودم بیشتر دوستش دارم! فاک... خیلی عاجزم از بیان احساساتم-_- با محسنم همین جوری صحبت میکنیم! فقط خودمون دوتا میدونیم چقدر دوست صمیمی همیم، بقیه همش میگن چرا دارین با هم دعوا میکنین!
جدیدا فهمیدم حالا که دارم پرانتزها رو -بنا به سلیقهیِ گرافیکیِ شخصیم- با یه رنگ دیگه مینویسم، دیگه دلیلی نداره حتی بذارمشون! همین که رنگش از متن اصلی کمرنگ تر میشه، خودش ناخودآگاه معنای پرانتز رو توی ذهن متبادر میکنه! بعلاوه اینکه از این رنگ به اون رنگ شده توی اینجا سخته و حال و حوصلشو ندارم، چه برسه به اینکه پرانتزم بخوام بذارم! شیفت... ...اگه میخواستم هرجا که یه لایه توضیح میدم پرانتز بذارم تا حالا، این متن حدودا ده تا پرانتز باز تا همین لحظه داشت که هنوز هیچکدومشون بسته نشده بودن! واقعا حتی نمیدونم چی قراره بگم!
نمیدونم چرا باید تو دابل کوتیشن باشه! ولش کن، مگه بقیه چیزا رو میدونم؟ مگه میدونم چرا هر روز باید به اون دخترهی غزیبه فکر کنم؟ مگه میدونم چرا هر وقت دارم فراموشش میکنم باید یه اتفاقی بیوفته که یادش بیوفتم؟! کی میدونست اون پسره که تو مدرسه دو سال کوچیکتر از ما بود و من هنوز نگاه معصومانش رو از همون بچگی یادمه، یه خواهر کوچیکتر از خودش داشت و قرار بود بعدا اون نگاه رو دوباره تو نگاه خواهرش ببینم؟ کی، چی میدونه تو این دنیا؟ گوه خورد هر کی گفت من میدونم!
هه! یادم رفته بود اون بالا اولین کلمهای که نوشتم، میدونم بود! بخدا یادم رفته بود!
اونو نوشتم واسه اینکه ثبت بشه از چه ساعتی تا چه ساعتی این پست رو مینویسم! و بعدش میدونم رو نوشتم واسه اینکه بگم میدونم میشه این ساعتو بصورت کد توی همون عنوان واردش کرد! ولی خب... با اینکه واقعا میدونستم شاید یه جایی از ذهنم میخواست همون فحشو به خودم برگردونه! از همون اول! اینم از جذابیتای «دستتو ول کن رو کیبورد، خودش راهشو پیدا میکنه»ه! آره، از این ماسماسکا!
*
خیلی وقته چیزی ننوشتم! چقدر این مفهوم نسبیه!
قبلا وقتی دو سال پست نمیذاشتم میومدم میگفتم خیلی وقته پست نذاشتم! الان بنظرم یه چیزی در حدود یه هفته باشه شاید، و حالا دارم به این میگم خیلی وقت! آدم وقتی یاد میگیره حرف بزنه دیگه نمیتونه ولش کنه! آدم وقتی یه ماوایی برای خودش پیدا میکنه، سخته ازش دل بکنه! شاید قبلا هیچ وقت با نوشتن اینقدر آروم نمیشدم! شاید همین باشه!
و واقعا نسبی بودن این عبارت خیلی وقته بیشتر واسه کدوم کلمه است!؟ «خیلی» نسبی تره یا «وقت»؟ یاد اون شعر یاس افتادم که یادم نمیاد: آیا بینش کم از بیم شکمه؟ رفتم سرچ کردم! یادم نیومد آخرشم! تازه هیچ ربطی هم نداشت!!:)
چرا خندیدم؟! الکی!
چرا باید اینکه کدوم کلمه تو اون عبارت نسبی تره برام سوال بشه؟ نمیدونم! شاید بخاطر اون آدم جدیدی که دارم باهاش آشنا میشم از طریق همین وبلاگ! آدم عجیبیه...
آدما خیلی رو هم تاثیر گذارن!
*
فرهاد خیلی روم تاثیر گذاشته! منم خیلی روش موثر بودم!
مثلا من که رپ گوش نمیدادم و آهنگای چرت و پرت، حالا وقتی یه نفر برام رپ میذاره لااقل میشینم باهاش گوش میدم و شاید از یسری چیزاشم تعریف کنم! فرهاد اینجا فقط چرت و پرت گوش میده!
منم یجاهایی روش تاثیرایی گذاشتم و سلیقشو عوض کردم. نمیتونم بنویسمش، ولی میدونم یه رابطه نسبتا عمیق و درستی بینمونه و خیلی هم از این وضعیت راضیم!
آدما خیلی رو هم تاثیر گذارن!
*
علی میگفت دلم داره میترکه! نمیدونم چرا باید بنویسمش ولی علی راننده سرویسمونه! قرار نبوده اینجا برای دل کس دیگهای بنویسم! خودمم که میدونم علی کیه! ولی خب... چرا توضیح مینویسم نمیدونم! شاید بعدا یدم بره علی کیه! الان ساعت شده 7:33 روز بعد! دیروز محمد زود اومد اینور، نشد متنو تموم کنم! داشت پست خوبی میشدااا، ولی یخورده حسش رفت
میگفتم... علی دلش داشت میترکید از اینکه به نا حق قضاوتش کرده بودن و بخاطر کاری که همه با هم انجام داده بودیم، از اون یه نفر تعهد گرفتن! تازه نفر آخری هم بود که اومد همراه ما! میخواستن از بقیه زهر چشم بگیرن، واسه همین!خلاصه که کینهای شده از دیروز! به همه داره فحش میده. دیگه نمیمونه تو این کار. نهایتا یکی دو ماه دیگه یه دعوای دیگه درست میکنه تو کار با رییس و میره! پیش بینی منه! ولی... حرف تو دل موندن خیلی درد داره. زورت نرسه به اتفاقی که داره برات میوفته خیلی درد داره.
زهر چشم ینی چی؟ برم ببینم ... تو فرهنگ معین نوشته نشان دادن خشم و غضب به کسی و در حقیقت زهر چشم نشان دادن بوده احتمالا! شاید درست باشه. بد نیست یعنی. خلاصه چشم جز اشک چیز دیگهای که شبیه زهر باشه نداره خب. بعد وقتی با غضب و ناراحتی و اینا باشه، طرف مقابلو تحت تاثیر قرار میده واقعا. حالا شایدم بشه اینجوری گفت که اشک یکیو در بیاری با بلایی که سرش میاری و اون اشک یارو رو بکنی درس عبرت برای بقیه. اینم یجوریشه! دونستن ریشه ضرب المثل ها رو دوست دارم
*
دیشب با محسن بیرون بودیم، ذرت کوچیک شده 40 تومن! تف توش، ولی من هنوز دلم فلافل کثیف میخواد! نمیدونم آخرش چی میشه. اسم کوچیک کشتی نوح چی بود؟ خدایا واقعا منظورت همین بوده یا با سر رفتم تو دیوار؟ لااقل یه راه باز کن وقتی قدم اولو گذاشتم. نون خوبه، ولی وقتی خدا برات نون کنه یه مزه دیگهای داره. یه حال غریبی دارم. فکر و خیالم خیلی رقیق شده، هر جا میخواد میره همینطوری یواش یواش... کاری هم باهاش ندارم
خستگیمونو کجا باید در کنیم خدا؟