خونه
من به تنهایی نیاز دارم. مثل یه ماهی به آب.نه، دقیق ترش میشه مثل دلفین به آب. نه که بدون آب زنده نمونه، چرا، ولی بدون آب نمیتونه زندگی بکنه.
سه چهار روز پیش اینجا وصیتنامه مو نوشتم جهت اطمینان. خیلی وقت بود میخواستم بنویسمش. بنظرم در کل خوبه آدم یه وصیتنامه ای داشته باشه و هر سال مثلا آپدیتش کنه و تغییرش بده. خلاصه اولین وصیتنامه عمرمو اینجا نوشتم بعد مثلا یه تاریخ انتشار دادم بهش، رفتم تو تلگرام به داداشم پیام دادم دو روز بعد اینکه منتشر شد لینکو براش بفرستم، بعد باز همونجا برا خودم پیام دادم که فلان روز قراره لینکو برا داداشم بفرستم و اگه زنده موندم دیگه یادم باشه برم کنسلش کنم... یه حرکت باحالی شد در مجموع. یه حس کاراگاهی خاصی بهم دست داد اصن:)
امروز طبقه بالاییا جلسه داشتن. قرار بود منم برم پیش محسن طبقه پایین تا بعدش که مردام اومدن بریم خونشون. یادم رفت! اوسکول!!
اومدم خونه دیدم هیشکی نیست یهو یادم اومد. حالا... بعد داشتم فک میکردم تا محسن بیاد دنبالم چیکار کنم و دیدم وَووووو! من چقدر به تنهایی نیاز دارم. همزمان هم میخواستم بیام پست بذارم، هم دوست داشتم بشینم شعر بنویسم، هم اون رمانه رو تو ذهنم به یه جاهایی رسونده بودم و میخواستم بشینم بنویسمش. خلاصه که خیلی به تنهایی نیاز دارم واقعاً! تا رفت سیستم روشن شه داشتم به این فکر میکردم که چقدر کار خوبی کردم که اون پروژه رو قبول کردم. دو سال تنهایی! عالی میشه. کلی کار میتونم بکنم. علیرضا هم که خودش بالاخره لپتاپ خرید و دیگه لپتاپم مال خودمه، با اینم کلی کار میشه کرد. عجیب بود ولی انگیزه پیدا کردم و حالا انگیزه دارم. انگیزه ای که از تنهایی نشات گرفته. فکر میکردم تنهایی لذتی داشته باشه مثل سیگار کشیدن، یعنی فقط ازش لذت میبری ولی اون نابودت میکنه. امروز تو یه لحظه روحانی با یه روی دیگه تنهایی آشنا شدم؛ و اونم همین قدرت و انگیزه دادنش بود.
فردا روز آخر کاریمه. پس فردا عمل دارم. و واقعا نمیدونم چند روز بعد نقاهت باید برم سر اون یکی پروژه. دیروز به ناظر اونور پیام دادم که سرپرست فنی مقیم هستم. جالب بود امروز زنگ میزد میگفت فنی مقیم از راه دوری!؟ منم عین این اوسکولا بهش میگم نه عمل دارم و اینا میام حالا! کلا اینجوریم که حفاظت اطلاعات صفر! اصن مهم نیست برام. هر کی هر چیزی دربارم میخواد بدونه فقط کافیه ازم بپرسه! والا:) امیدوارم هیچ وقت تو موقعیتی نباشم که کسی بخواد مصاحبه کنه باهام!
خب خلاصه که اگه قسمت شد به هوش نیومدم از همینجا با دیوار روبروم که چند وقت اینجا براش نوشتم خداحافظی میکنم:) اگرم نه که پیش به سوی آینده. الانم برم این سیستمو که از روز اول تا حالا تمیز نشده رو قشششننننگ تمیزش کنم بشه نو مثل اولش:)))
بای بای